ما همه از الست همدستیم

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ما همه از الست همدستیم عاقبت شکر بازپیوستیم ما همه همدلیم و همراهیم جمله از یک شراب سرمستیم ما ز کونین عشق بگزیدیم جز که آن عشق هیچ نپرستیم چند تلخی کشید جان ز فراق عاقبت از فراق وارستیم آفتابی درآمد از روزن کرد ما را بلند اگر پستیم آفتابا مکش ز ما دامن نی که بر دامن تو بنشستیم از شعاع تو است اگر لعلیم از تو هستیم ما اگر هستیم پیش تو ذره وار رقصانیم از هوای تو بند بشکستیم