کل عقل بوصلکم مدهش

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
کل عقل بوصلکم مدهش کل خد ببینکم مخدش مست گشتم ز طعنه و لافش دردیش خوشتر است یا صافش بصر العقل من جلالتکم مثل الترک عینه اخفش کر شوم تا بلندتر گوید هر که او دم زند ز اوصافش شارب الخمر کیف لا یسکر صاحب الحشر کیف لا ینعش زان دمی کو دمید در عالم گشت پرگل ز قاف تا قافش مسکن الروح حول عزته مسکن لیس فیه یستوحش اندرآید سپهر تا زانو چو کشد بوی مشک از نافش من اتاه الی الخلود اتی و انتهی من مکانه المرعش جان برید از جهان و عذرش این کالفتی یافتم ز ایلافش