ببستی چشم یعنی وقت خوابست
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
ببستی چشم یعنی وقت خوابست
نه خوابست آن حریفان را جوانست
تو می دانی که ما چندان نپاییم
ولیکن چشم مستت را شتابست
جفا میکن جفاات جمله لطفست
خطا میکن خطای تو صوابست
تو چشم آتشین در خواب میکن
که ما را چشم و دل باری کبابست
بسی سرها ربوده چشم ساقی
به شمشیری که آن یک قطره آبست
یکی گوید که این از عشق ساقیست
یکی گوید که این فعل شرابست
می و ساقی چه باشد نیست جز حق
خدا داند که این عشق از چه بابست