قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
همدم ما یار ما نی دم بیگانهای
بادیهای هایلست راه دل و کی رسد
جز که دل پردلی رستم مردانهای
نی دل خصم افکنی بل دل خویش افکنی
نی دل تن پروری عاشق جانانهای
چونک فروشد تنش در تک خاک لحد
رست درخت قبول از بن چون دانهای
عاشق آن نور کیست جز دل نورانیی
فتنه آن شمع چیست جز تن پروانهای
مسرح روح الله است جلوه روح القدس
زانک ورا آفتاب هست عزبخانهای