ای برادر عاشقی را درد باید درد کو

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای برادر عاشقی را درد باید درد کو صابری و صادقی را مرد باید مرد کو چند از این ذکر فسرده چند از این فکر زمن نعرههای آتشین و چهرههای زرد کو کیمیا و زر نمیجویم مس قابل کجاست گرم رو را خود کی یابد نیم گرمی سرد کو