پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا از من و ما بگذر و زوتر بیا پیشتر آ درگذر از ما و من پیشتر آ تا نه تو باشی نه ما کبر و تکبر بگذار و بگیر در عوض کبر چنین کبریا گفت الست و تو بگفتی بلی شکر بلی چیست کشیدن بلا سر بلی چیست که یعنی منم حلقه زن درگه فقر و فنا هم برو از جا و هم از جا مرو جا ز کجا حضرت بیجا کجا پاک شو از خویش و همه خاک شو تا که ز خاک تو بروید گیا ور چو گیا خشک شوی خوش بسوز تا که ز سوز تو فروزد ضیا ور شوی از سوز چو خاکستری باشد خاکستر تو کیمیا بنگر در غیب چه سان کیمیاست کو ز کف خاک بسازد تو را از کف دریا بنگارد زمین دود سیه را بنگارد سما لقمه نان را مدد جان کند باد نفس را دهد این علمها پیش چنین کار و کیا جان بده فقر به جان داند جود و سخا جان پر از علت او را دهی جان بستانی خوش و بیمنتها بس کنم این گفتن و خامش کنم در خمشی به سخن جان فزا