 |
څوچه پاتي یو افغان وي - تل بدا افغانستان وي | تا زنده یک افغان است - جاوید افغانستان است
|
|
پیدا
|
پیدا مقابل پنهان صفت است. پیدا کردن فعل متعدی آن است . و پیداشدن فعل
لازمی آن. پیداکردن به معنای بدست آوردن و یافتن هم است . دراین معنا
مقابل آن گم کردن است . به گونة مثال ، می پرسند : قلمت را که گم کرده
بودی یافتی ؟ یا پیدا کردی ؟ ازهمین ریشه واژة دیگر پیدایی است . در زبان
گفتار به جای پیدایی پیدایش هم به کار می برند . به قدر التفات مهـــــر دارد ذره پیــــــــدایی به یادت گر نمی آیم ، یقینم شد که من رفتم
پیدایی داشتن به معنای پیدا بودن است. پیداگر در سخن جاری کسی را می گویند
که در بدست آوردن پول خوش چانس و توانمند است و پیداگری به معنای عاید
کاربرد دارد. با کاوشها در تپه مرنجان یک مجسمة بودا کشف شد . چرا نگوییم
پیدا شد در زبان گفتار می گویند : یافته را که کافته . کافتن یا کاویدن و یافتن هم در زبان گفتار هست و سزاوار توجه . پالیدن :
جستجو ، جستن با جیم پیش دار. ماین پال و ماین پالی از همین پالیدن ساخته
شده اند. پالیدن چی را و کی را . فعل متعدی یا گذرا است. بپال ! خواهش یا
امر از پالیدن است که در برابر جمع یا برای احترام ، بپالید گفته می شود .
جیب پالی به معنای جستجوی جیب کسی نیز کاربرد دارد. نفت پالی هم می توا ن
به کار برد. امروزه تفحص و تفحصات بسیار رواج دارد. تیله کردن :
برکسی به قصد دورکردن ازآن جا یا پایین انداختن فشار آوردن . کسی را تیله
کردن . چیزی را تیله کردن ، یعنی چیزی یا کسی را با فشار از جایش دور کردن .
تیله وتنبه به معنای فشار وارد کردن و فشرده شدن ، بنابر تنگی جای و راه
زبان زد است. نشان دادن دوام وگستردگی فعل درزبان دری : در زبان
گفتاری دری اکثر ادامة فعل را با تکرار یکی ازحالتهای فعل نشان می دهند ،
مانند : بگیربگیر، بزن بزن ، با تیله تیله جای گرفتند. زدن زدن شروع شد .
لنگان لنگان رفت . « غلطان غلطان همی رود تا لب گو . » و همچنان گستردگی
پهنة کارکردی را با تکرار می نمایند. کاغذپران را پاره پاره کرد. زلزله
دیوار را ترق ترق یا درز درز کرد . چنان که گفته اند: به خنده خنده بنو
شیم جرعه جرعه شراب . بیدل می گوید: گفته گفته من شدم بسیار گوی وز شما یک تن نشد اسرار جوی لا و قات : ۱ـ بین ، میان ورقها چون : درلای کاغذها یا درلای کتابها درلای تکه ها یا درلای پارچه ها . ۲ دولا ـ دوچند ساختن سرعت طبله نوازی . کاربرد قات از لا اندکی دگرگونی دارد. ۱- بین چند چیز . درقات درختها ، درقات سنگها. ۲ – دولا شدة پارچه ، کاغذ یا چیز نازک دیگر . دولاکردن ، یک نصف را بالای نصف دیگر نهادن که آنرا دوقات هم می گویند. ترق یا ترک و درز ورخنه:
شکستگی ، پاره شدة دیوار ، چوب . ترقیدن فعل لازم . ترق ترق یعنی .درزدرز
.ترقاندن فعل متعدی یا گذرای آن . پوقانه ترقید و پوقانه را ترقاند.
ترقیدن . (مص ) شکافته شدن و ترکیدن . (ناظم الاطباء) ،و این مبدل ترکیدن
است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) مگر درز در مورد شکستگیهای ماندگار و ماندنی به کار می رود . رخنة دیوار افتادگی بزرگتر دیواررا می گویند . فردوسی گفته است : سوی رخنه دژ نهادند روی بیامد دمان رستم جنگجوی ز ترکان سپاهی بکردار کوه بشدسوی رخنه گروهاگروه ازآن رخنه باغ بیرون شدند که دانست کآن سرکشان چون شدند
|
|
|
|
|
|
|