 |
څوچه پاتي یو افغان وي - تل بدا افغانستان وي | تا زنده یک افغان است - جاوید افغانستان است
|
|
می آیم ، میا ، بیا و نیامد
|
فعلها یا کنشهایی که با آ یا اَ یا اُ بنا می شوند ، مانند : آمدن ، آویختن
،آزردن، و افروختن ، افتادن نیز مانند دیگرفعلها دو ریشه یا دو بن دارند .
ریشه یا بن ماضی یعنی صیغة ماضی مطلق ، مانند آمد ، آویخت ، آزرد ، افروخت
و افتاد . دیگرریشه یا بن مضارع که صورت امراست یعنی آ ، آویز و آزار،
افروز و افت که پیوسته با بای تاکید می شود بیا ، بیاویز و بیازار و با حذف
الف بیفروز و بیفت . باید نگریست که بین
بی تاکید و صورت امر یاییی برای سهل سازی تلفظ جای می گیرد . اگر به نمونه
های بیشتر نیازمندی باشد بنگرند به : بیاور ، بیاموز ، بیفزای ، بیفگن ،
بیالای ، بیاشام ، بیندیش . بیـامـوز فــــرزنــد را دســتــرنــج اگر دست داری چو قارون به گنج * ای بهــارستان اقبال ، ای چمـن سیما بیــا فصل سیردل گذشت اکنون به چشم مابیا و هرگاه با چنان فعلها میم نهی بپیوندد نیز تنها به جای بی میم می نشیند : میازار ، میاور ، میاموز ، میفزای میفگن . مــیازار مــوری کــه دانه کش است که جان دارد وجان شیرین خوشست
نیازمندی به کاربرد بن ماضی گاه نوشتن صورت منفی احساس می شود . بن ماضی ،
آوردن ، آورد است که با نون نفی و یای میانگین می شود نیاورد و همچنان
از آموختن ، نیاموخت ، از افتادن ، نیفتاد ، از آزردن ، نیازرد ،
ازانداختن ، نینداخت ، از آویختن ، نیاویخت واز آمیختن نیامیخت . سیمین
بهبهانی سروده بود که : نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت کــنون که دست سحــر دانه دانه چیـــد بیا واما نوشتن می در نوشتار صیغه های مضارع دیگرگونه است :
درساختار صیغه های فعل مضارع یعنی همان فعلهایی که برشمردم « می » جدا
نوشته می شود . مانند : می آیم ، می آموزد ، می اندازد ، می افتد ، می
آویزد ، می آمیزد ، می آورد و می آموزد. رفتن وآمدنت آمدورفت دگریست موج گل می روی آب بقا می آیی بیدل می سراید: می آید از دشت جنون گردم بیابان در بغل توفان وحشت در قدم خیل غزالان در بغل
|
|
|
|
|
|
|