براي شنيدن اين آهنگ به آدرس
انترنتي زيرين مراجعه شود :
http://www.afghanhits.com/music/sarahang/shamali.html
درينجا
ميبينيم كه حرف
{ ت
} در كلمة
«
دوست
» با اشباع و به شكل
«
دوستو
» اداشده است ؛ زيرا قبل از
{
ت
} دو حرف ساكن ديگر درين كلمه وجود دارد و اگر حرف سومي
{ ت
} هم ساكن اداشود، نوعي
ناهنجاري در تلفظ پديد ميايد كه گوشهاي آشنا با
هنرموسيقي آن را نمي پسندند.
به هرحال ؛ گفته بوديم كه درگذشته ها ، آهنگسازان ، شعري از قبل سروده شده را ماية
آفرينش كمپوز جديد خويش قرار ميدادند ؛ اما بعد
ها ايشان متوجه نقيصة ياد
شده گرديدند و ايجاد يك آهنگ جديد را به گونة عكس آن روي دست گرفتند. يعني نخست
كمپوز ميساختند و بعد آن را به شاعري ميسپردند ، تا مطابق به حركات منظم ضربي ( تال
) دران كمپوز ، شعري براي شان بسرايد ، كه اين عمليه را
« تصنيف سازي
»
نام نهادند.
تصنيف سازي برعلاوة اين كه نقيصة يادشده را از بين ميبرد ،
ميتواند مناسبات زماني و مكاني بهتري را درميان يك آهنگ جاسازي كند ، كه اين خود بر ويژگيهاي بهينه پردازي يك آهنگ افزوده و درجة پذيرش و تأثيرگذاري آن را
تاحد ممكن ارتقا ميبخشد. متأسفانه
«
تصنيف سازي
»
در موسيقي كشور ما مورد توجه اهل حرفت قرار نگرفته و كمبود آن باعث شده است كه آهنگهاي ناپختة فراواني درعرصة
موسيقي ما به ظهور رسد.
1-
تركيب
اوزان خاص باموسيقي
همانگونه كه درموسيقي ، ريتمهاي شادي آفرين و اندوه زا وجود دارد ، شعر نيز از عين
همين خصيصه برخوردار است. برخي از اوزان شعري ، نظر به نوعيت ساختاري و حركات
ريتميك هجاهاي خويش ، به گونه يي
درحركت ميافتند، كه تكرار هماهنگ و سريع
هجاهاي آن ، درحيطة روان آدمي ، حالتي شادي بخش و شورآفرين ايجاد ميكنند. اوزان
زيرين را ميتوان به عنوان نمايندگان گروه ياد
شده معرفي نمود :
◄
وزن ( مستفعلن مستفعلن + مستفعلن مستفعلن ) = بحر رجز
مربع سالم
◄
وزن ( مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن + مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن ) بحر رجز مثمن مطوي
◄
وزن
( مفعول مفاعيل + مفعول مفاعيل
) و يا ( مستفعل مفعولن + مستفعل مفعولن ) = بحر هزج
مثمن اخرب
◄
وزن ( فاعلاتن مفاعلن فعلن +
فاعلاتن مفاعلن فعلن ) = بحر خفيف مسدس مخبون محذوف
گاهي از تناسب چيده شدن واژه ها دركنار همديگر و يا نوعيت
ساختاري آنها ، حالتي در خوانش شعر پديد ميايد ، كه روان آدمي تماشاگر رقص و شادي نامرئي واژه
ها ميشود ، هرچند آن واژه ها در قالب بحرهايي ارائه شده باشند كه من حيث بحرهاي شاد و شورآفرين
شناخته نشده باشند به گونة نمونه ، ميتوان اين شعر مولانا را ارائه نمود :
فارغ از كار جهانم تننا ها ياهو
ايمن
از دور
زمانم تننا ها ياهو
اكنون اين سوال مطرح بحث قرار ميگيرد ، كه از تركيب اين گونه اوزان
باموسيقي ، چه چيزي حاصل ميشود. كه ارائة پاسخ بدين پرسش را در ميان گفته
هاي زيرين به جستجو ميگيريم :
( الف ) درتركيب با تال : اگر ما يكي از اوزان ياد شده را
–
كه همه طبيعت شورآفريني دارند - ( با نظرداشت بارمعنايي آن ) دركمپوزي كه
سرعت نظم ضربي آن درحد خيلي پايين قرارداشته باشد ، جابجا سازيم ، درحقيقت
با آرايش
بخشيدن موسيقي توسط يك پارچه شعر ، مرتكب كاستن از تأثير گذاري موسيقي
گرديده ايم ؛
زيرا ما تناسب ميان شعر و موسيقي را رعايت ننموده ايم . چون نوعيت ساختار
وزن ،
ايجاب رعايت سرعت لازم را مينمايد ، تا از ويژگي شورآفريني آن كاسته نشود ؛
اما
وقتي آن را با يك تال آهسته همگام ميسازيم ،
پس مجبور ميشويم هجاهاي شعر را مطابق به حركت ماتره ها ادا نماييم. اينجاست
كه از سرعت لازم آن كاسته ميشود و بر پيمانة تأثيرگذاري آن لطمه وارد
مينمايد ؛ زيرا تالهايي كه سرعت نظم ضربي آنها
درحد پايين قرار دارد ، خود
طبيعتي شادي بخش و شورآفرين ندارند پس نمي
توان ازانها توقع داشت كه برخلاف فطرت و طبيعت خويش ، در ما شور و نشاط بيافرينند .
( ب ) درتركيب با راگ :
بازهم اگر اوزان يادشده را درقالب
يكي از راگهاي آرام و موجدار ، مانند : راگ درباري و يا راگهايي با
خاصيت غم انگيز ، چون بهيرو ، يكجا سازيم ، نتيجة
تأثيرگذاري آن برعكس توقع ما خواهد بود. چون در هردو
صورت تناسب لازم ايجاد نمي گردد و زمينة انگيزش
تأثيرگذاري فراهم
نمی آيد .
گوشهاي تن و روان ما بارها با آهنگهايي مواجه شده اند ، كه تناسب وزن و تال درانها
رعايت شده ؛ اما چون آن آهنگها در
قالب راگهاي متناسب با وزن و تال ارائه نگرديده ،
حالتي به ما دست داده كه از سرعت حركت وزن و تال ، شانه هامان به پرش افتاده ، مگر
روان ما درگوشه يي خزيده و آرام گريسته است. كه اين خود يكي
از نقايص عمده به شمار ميرود. هرچند بوده اند استادان توانمندي چون استاد قاسم
افغان و استاد سراهنگ ، كه همة اين مركبات نامتجانس را درقالب يك پارچه ريخته و
ازخود به يادگارگذاشته اند ؛ اما بناي آن يادگارها طوري استوار براصول و مباني علمي
و هنري ، هنرمندانه ريخته شده كه حتي روانهاي ظرافتياب ما نتوانسته كوچكترين
ناهنجاري را درانها احساس نمايد ؛ زيرا ايشان مانند اطباي حاذق قديم
–
كه دقيقاً ميدانستند كه از تركيب چه مقدار سركه وعسل ، شربت
سكنجبين حاصل ميشود - همين توانايي و استعداد را
در
فطرت خويش نهفته داشتند و از پيمانة آميزش اندوه و شادي در چاشني موسيقي به
حد كافي آگاهي داشتند. بناءً تا ظهور موسيقيداناني چون آنها ، از
تركيب اين گونه نامتجانسها بايد اجتناب ورزيد.
2-
بارمعنايي شعر
( الف )
: نكتة مهم واساسي ديگر
« كاربرد شعر در
موسيقي
» رعايت تناسب ميان بار
معنايي شعر و نوعيت تال و راگ است.
اگر شعري را كه در بار معنايي خويش ، ويژگيهاي سرورانگيزي نهفته باشد ، با يك تال آرام و راگي اندوه زا تركيب نماييم،
وآهنگي باهمين خصوصيات بيافرينيم،
اين را بايد نقصي عمده شمرد؛ زيرا روان شنونده
– نظر به خصوصيات خويش
– صرف با يكي ازين دو ( شعر يا موسيقي ) تماس برقرار نموده و ديگري را
به باد فراموشي خواهد سپرد. كه درين حالت يا شعر است كه بر
قلمرو روان آدمي چيره ميشود يا موسيقي ، نه هردو. پس درين حالت ما شعر و موسيقي را جدا ازهم و دركنارهم
قرار داده و پيشكش شنونده نموده ايم ، كه ميتوان اين گونه را به تركيب
« آب
-
روغن
» تشبيه نمود
، چون هرگز با هم مخلوط
نمي شوند.
عكس اين تركيب نيز از عين همين ويژگي برخوردار خواهد بود. يعني اگر شعري اندوه زا
را با تال و راگ شادي آفرين تركيب نماييم ، بازهم همان نتيجه به دست خواهد آمد. كه
درين حال تشبيه ما از
« آب
-
روغن» به
« روغن
- آب
» تغيير شكل خواهد داد. كه در هردو
صورت نه تأثيرگذار است و نه شفا بخش. بناءً با نظرداشت نكات ذكر
شده ، بر آهنگسازان و آوازخوانان لازم ميافتد
، كه رعايت دقيق بارمعنايي شعر را در
تركيب با تال و راگ در نظر داشته و از احتمال عدم آميزش آنها با يكديگر هنرمندانه جلوگيري به عمل آورند.
( ب )
: در شكل ديگري ازين دسته ، گاهي آهنگهايي
به گوش ما راه برده اند ، كه بار
معنايي شعر آن ايجاب مينمود تا آن آهنگ توسط يك آوازخوان زن اجرا ميشد ؛ اما ما آن
را به صداي يك مرد شنيده ايم. برعكس آهنگهايي را نيز شنيده ايم كه بارمعنايي شعر ،
ايجاب خوانش آن توسط يك آوازخوان مرد را مينمود؛ مگر آن آهنگ توسط يك آوازخوان زن
اجرا شده. اينجاست كه عدم هماهنگي
بارمعنايي و نوعيت صدا ، در سيستم گيرايي و پذيرشگري روان
، ايجاد اختلال نموده و ذهن شنونده به جاي التذاذ و بهره گيري ازموسيقي ، به مرور
انباشته هاي فلسفي حافظه ميپردازد
و رسالت موسيقي ، قبل از رسيدن به هدف در
نيمه راه فرو ميماند.
3-
مناسبات زماني و مكاني
مسألة ديگري كه درگزينش و جا
سازي يك شعر در يك كمپوز از اهميتي فراوان
برخوردار است ، رعايت دقيق مناسبات زماني و مكاني شعر و موسيقي است.
اگر در ميان جمعي سوگوار ، سروده يي با
محتواي تغزلي به خوانش گرفته شود ، بي مناسبت خواهد بود و اگر در محفل شادي
و سرور سخن از دود و باروت و آتش و خون و تجاوز و ويرانگري
به ميان آيد، توازن ذهني شنوندگان برهم خواهد خورد. كه درهردو صورت
«
موسيقي» به
« موسيخي»
تبديل خواهد شد. به اين
نمونه ها توجه نماييد :
×
گويند درمحفلي كه به مناسبت تجليل و بزرگداشت از مقام مادر برپا شده بود ، از آوازخواني خواسته شد تا درجايگاه ويژه قرارگرفته و
برگرمي محفل بيفزايد. موقعي كه آوازخوان در برابر حاضرين قرار گرفت ، آهنگي را با محتواي اين شعر اجرا كرد :
دوچشمان سياي خمارداري
مادرمن
شنيدم
با رقيبان تار داري
مادرمن
فراموشم مكن اي نورديده
مادرمن
اگرچه عاشق بسيارداري
مادرمن
ببينيد ، آوازخوان مذكور محفل را با
اجراي موسيقي گرمي بخشيد و با اضافه نمودن عبارت
« مادرمن
»
سهم شخصي خود را نيز در برابر مقام والاي مادر اداكرد
؛ اما اين كه دوبيتي ذكرشده چه مفهومي را افاده
ميكند و چه مناسبتي با اين محفل داشت ، خود جاي بحث دارد .
×
در
مورد ديگري ميگويند ، يكي ديگر از آوازخوانان در يكي از محافل عروسي
-
كه جاي خوشي و سرور است
-
درميان صدا هاي دل انگيز موسيقي ، اين شعر را زمزمه كرد :
ياران و بـرادران مـرا يـاد كنيد
تابوت مرا زچوب شمشاد كنيـد
تابوت مـرا قـدم قـدم بـرداريـد
برخاك سيه مانده و فرياد كنيد
4-
سهولت گرايي
وقتي شعري براي يك كمپوز جديد انتخاب ميشود، برعلاوة در نظرگرفتن همه معيارها ، موازين ادبي و جنبه هاي تأثيرگذاري آن ، بايد
طوري باشد كه حد اكثر
شنوندگان در درك مفهوم آن با مشكلاتي مواجه
نشوند. به عبارت ديگر وقتي شعري در
قالب موسيقي به شنونده ارائه ميگردد ، نبايد داراي واژه هاي نامأنوس و پيچيده و يا
مفاهيم اسطوره يي باشد ، كه شنونده براي درك مفهوم آن مجبور به ورقگرداني فرهنگها و
دايرة المعارفها شود.
همچنان اگر مفاهيم ارزشي شعر در
حد خيلي پايين قرار داشته باشد و يا واژه ها و مفاهيم تكراري دران به كارگرفته شده
باشد ، ذهن شنونده را به خستگي دچار
ساخته و ديگر آن تأثير بخشي لازم را نمي تواند ايجادكند.
5-
هدفمندي و پيام
موسيقي نبايد صرف وسيلة تفنن و سرگرمي باشد ؛ بلكه بايد وسيله يي باشد براي پخش و
نشر ارزشهاي اخلاقي ، معنوي ، اجتماعي ، فرهنگي و.... به بياني ديگر: موسيقي بايد
هدفمند بوده و پيامي را درخويش نهفته باشد. كه اين پيام ميتواند بيانگر انديشه هاي
عرفاني ، حماسي ، عشقي ، فلسفي و... باشد ، تا روح معنويت را در ميان افراد جامعه تقويت نمايد و
شنوندگان بتوانند در نشيب و فراز روزگار، اندوه و
سرور خويش را با آن در ميان گذارند و در صحراي پر مشقت عمر ، بار سنگين زندگاني را دمي فروهشته و خود اندكي بياسايند.
افلاطون ميگويد :
« اگر داروي تلخي را در جامي ريخته و به كودكي پيشكش كنند ،
طبيعتاً وي از نوشيدن آن ابا ميورزد ؛ اما اگر كناره هاي جام را با شهد بيالايند و
به كودك دهند ، او مشغول شيريني شهد شده و تلخي دارو را چنان كه بايد احساس نمي كند .
»
به همين گونه ما اگر گفتنيهاي لازم را با زباني ساده و يا درقالب پند و اندرز به
گوش شنونده فروكنيم ، مثمر ثمري نخواهد بود ؛ اما اگر همان گفته ها را با شيريني موسيقي آميخته و به
شنونده ارائه كنيم ، ازگوش به هوش وي راه ميگشايد و يك تير
به دوهدف اصابت ميكند.
آهنگسازان ما با درك رسالت احتماعي خويش و مطابق به مقتضيات زمانه يي كه ما دران
ميزييم، بايد موسيقي را از حالت ركود و يكنواختي بيرون آورند و
نگذارند تا قاف قيامت زلف يار بر
پرده هاي ساز و آواز سايه افگند و يا رخ ماهگونة معشوق در صفحة مدور طبله جلوه نمايي نموده ، قامت سرو يار با بلنداي سه تار
همكنار گردد.
خوشبختانه در
سالهاي پسين ، شماري از آهنگسازان و آوازخوانان ما متوجه اين نكته شده و دست به
آفرينش شماري ازين گونه آهنگها زده اند ، كه ميتوان اين دسته را« آهنگهاي هدفمند
»
ناميد .
6-
اهميت تلفظ واژه ها
يكي ديگر از موارد مهم
« كاربرد شعر در
موسيقي
» ، دقت در
سهولت تلفظ شماري از واژه هاي يك شعر توسط آوازخوان است. تلفظ شماري از واژه ها با
خصوصياتي كه دارند ، براي برخي از آوازخوانان سهل و ساده نيست. ازينرو موقعي كه
شعري براي يك كمپوز انتخاب ميگردد ، در
قدم نخست بايد آهنگساز بداند كه آوازخوان مورد نظر او
- نظر به ويژگيهاي فرديش
- آيا ميتواند شماري از واژه هاي آمده
در
شعر انتخاب شده را به درستي و به گونة هنرمندانه تلفظ كند يا نه.
شماري از واژه ها نظر به بارمعنايي و ويژگيهايي كه دارند ، ايجاب مينمايند كه مطابق
به همان خصوصيات معنايي شان تلفظ شوند ؛ مثلاً : واژه هاي آرام ، آهسته ، قطره قطره
، اندك اندك و ... اگر شمرده شمرده ، واضح و به آهستگي ادا شوند ، بركيفيت آهنگ
ميافزايند و برعكس اگر اين واژه ها و يا امثال اينها در قالب يك تال سريع و آن هم
- خدا نا خواسته
- با موزيك جاز ادا گردند ، ديگر اين واژه
هاي بيچاره معاني اصلي خويش را از دست ميدهند و نه تنها كه با موسيقي همنوا
نمي
گردند ، كه مبدل به مجسمة بيروح و بي اختيار همان واژه ها ميگردند.
زماني در يكي از محافل ، آوازخواني با اين شعر
مسابقة دوش را به راه انداخته بود :
به ساغر نقل كرد ازخم شراب آهسته آهسته
برامد از پس كوه آفتاب آهسته آهسته
آوازخوان مذكور در بيابان نا بسامانيهاي تلفظ خويش، با چنان سرعتي ميدويد ، كه همه آوازهاي موسيقي
و تمام حروف پارچه پارچه شدة واژگان اين شعر به دنبال وي با نهايت تلاش ميدويدند ؛
اما نمي توانستند دامن وصل او را به
كف گيرند. نتيجه همان شد كه نوازندگان و آوازهاي موسيقي و ضربهاي تال و شنوندگان و
حروف و هجاها و كلمات شعر و...
با خستگي و افسردگي مفرط ، محفل را ترك گفتند ، تا لحظه يي دركنجي بياسايند و تصميم
بگيرند كه هرگز دوباره با اين آوازخوان به بيابانگردي نروند. و ماهم به جمع ايشان
پيوستيم.
7-
رعايت معيارهاي ذوقي
همه ميدانيم كه معيارهاي ذوقي نزد افراد و طبقات مختلف جامعه يكسان نيست. ازينرو
وقتي آهنگساز كمپوزي را تهيه ميبيند و ميخواهد شعري را درقالب آن كمپوز جابجا سازد
، طبيعتاً نظر به نوعيت ساختاري آن كمپوز ،
خود ميداند كه اين كمپوز مورد استقبال چگونه افراد يا طبقاتي درجامعه قرار خواهد
گرفت ، و درحقيقت اين آهنگ را براي چه كساني و چه مناسبتي ساخته است. البته پس از
مرحلة آميزش شعر با كمپوز ، اين حدس و گمان به مرز يقين نزديكتر ميشود و آهنگساز
ماهر و مجرب ، خود ميتواند مقدار
پذيرش آهنگ جديد را درميان جامعه نزد خود تخمين زند.
ازينرو لازم است كه وقتي آهنگساز دست به ايجاد يك پارچة جديد ميزند ، معيارهاي ذوقي
شنوندگان را مد نظرقرار داده و مطابق با آن
به گزينش شعري بپردازد كه بارمعنايي آن متناسب با حركت موسيقي مورد نظر باشد ويا برعكس اين عمليه را انجام دهد ؛ اما
اگر منظور يك گروه يا طبقة خاص باشد و يا مناسبتي دركار باشد ، قبل از
تركيب شعر و كمپوز ، بايد معيارهاي ذوقي آن گروه و يا مقتضيات آن مناسبت را مد نظرقرار دهد. به گونة مثال آهنگهايي
كه مورد استقبال جوانان قرار ميگيرد ، سالمندان آن را نمي پسندند و آهنگهايي كه
مورد توجه سالمندان و يا اشخاص چيزفهم
-
كه بيشتر به محتواي موسيقي اهميت ميدهند ، تا به شكل و فرم آن
- قرار ميگيرد ، طبقة نوجوان آن را
«
خوش ندارند
» .
8-
رعايت همگوني درتسلسل آهنگها
شاعران غزلسراي قديم ما ، در ارائة تصويرهاي متفاوت دست باز داشتند. يعني در
يك بيت از وصل يار سخن ميگفتند و در بيت ديگر از فراق وي شكوه سرميدادند.
در مصراعي وصف دلدار ميكردند و در
مصراعي ديگر هجو دلشكار.
اين شيوه متناسب با مقتضيات ادبي آن زمانه ها بود و ايرادي نداشت ؛
اما شعر امروز بيشتر بر روي وحدت موضوع اتكا دارد ، تا به تنوع تضاد هاي موضوعي. و
اگر قرار باشد در فضاي شعر تنوعي هم صورت پذيرد ، بايد خارج از دايرة
« وحدت موضوع
» نباشد .
در موسيقي نيز عين همين مورد صدق ميكند.
درگذشته ها اگر آهنگي ساخته ميشد ، آوازخواني آن را يا در
يك محفل ميخواند و يا در راديو و جاهاي ديگر يك بار ثبت ميشد و بعد وظيفة آهنگساز و
آوازخوان تمام بود. امروز كه با پيشرفت تكنولوژي و كاربرد دستگاههاي مدرن صوتي و
تصويري ، آوازخوانان ما چندين آهنگ را يكباره در
قالب يك كست يا سي دي به شنوندگان عرضه ميدارند ، سه نكتة مهم را بايد مد نظر قرار
دهند .
1.
بار معنايي شعرهاي انتخاب شده در همة آهنگها بايد متناسب با همديگر
باشد. نه آن كه در شعر يك آهنگ از خون و آتش و دود و باروت سخن رفته باشد و به دنبال آن شعري
در بيان بوس و كنار معشوق و يا امثال آن .
2.
براي
متناسب بودن راگها ، راگنيها و تاتهاي شادي آفرين و غم انگيز نيز بايد اهميتي بزرگ
قايل شد. اگر آهنگي در
قالب يك راگ شادي آفرين ارائه گردد و به دنبال آن بلافاصله آهنگي در قالب يك راگ غم انگيز نواخته شود،
توازن فكري شنونده را برهم ميزند و روح سرگردان را سرگردانتر ميكند .
3.
دقت
در تناسب نظم هاي ضربي مجموع آهنگهاي
گردآوري شده در يك مجموعه ، نيز از اهميت
فراواني برخوردار است. اگر سرعت نظم ضربي يك آهنگ شنونده را به رقص و پايكوبي
فراخواند و آهستگي رفتار در
نظم ضربي آهنگ بعدي دست شنونده را گرفته و او را به نشستن در گوشه يي وادارد و اين
عمليه چندين بار تكرار شود ، ذهن و روان شنونده حق
دارد كه تنظيم كنندة آن مجموعه را در
دادگاه صحرايي ضمير خويش به محاكمه بكشاند و حكم غيابي تبعيد دايمي او را از سرزمين
حافظة خويش صادر نمايد .
كوتاه سخن آن كه : اگر مجموعه يي از آهنگها در
قالب يك سي دي يا كست ، گردهم آورده ميشود ، رعايت تناسب دقيق بار معنايي
شعر ، نوعيت راگها و سرعت نظمهاي ضربي از نخستين تا فرجامين
آهنگ آن مجموعه ، برعلاوة اين كه توانمندي هنري تنظيم كننده را به نمايش
ميگذارد ،
برمقدار تأثيرگذاري عاطفي آن افزوده و بر شهرت و محبوبيت خود
هنرمند و دست اندركاران آن مجموعه ميافزايد.
اگر رعايت توازن و تناسبهاي ياد
شده ميان آهنگهاي يك مجموعه صورت نگيرد و روح شادي زا و اندوه آفرين آهنگها
يكي به
دنبال ديگري بر سراپردة گوش شنونده حمله ور
شوند ، يا شنونده در حال بوس وكنار معشوق باشد كه
يكباره صداهاي ناهنجار انفجار
بمب و خمپاره او را تكان دهد و سراسيمه اش كند و يا اين كه شنونده همگام با
سرعت يك تال موسيقي در رقص باشد كه دفعتاً آرامي تال ديگر
دست او را گرفته سرجايش بنشاند ، پس اين خود بي شباهت به كوهگردي فكري
نيست. چون طي
نمودن اين همه فرازها و فرودهاي متعدد ، جز خستگي به بار نمي
آورد. اينجاست كه روح موسيقايي شنونده ترجيح ميدهد كه ازين كوهگردي صرف
نظركند و با همان هنرمندان بيابانگرد به بيابانگردي بپردازد ؛ زيرا بيابانگردي ساده
تر از كوهگرديست . |