 |
څوچه پاتي یو افغان وي - تل بدا افغانستان وي | تا زنده یک افغان است - جاوید افغانستان است
|
|
افغان در شاھنامه
|
چنین گفت دهــقان دانــش پــژوه مراین داستان را زپیشین گروه
که نـزدیک زابـل بسه روزه راه یکی کوه بود سرکشیده بمـــاه
بیک سوی او دشت خـرگاه بـود دگـر دشت زی هنـدوان راه بود
نشسته درآن دشت بسیار کــوچ زافغان ولاچیـن وکُــرد و بـلوچ
یکی قلعـه بالای آن کـــوه بـــود که آن حصن از مردم انبـوه بود
بـدژ دریکی بد کنش جای داشت که در رزم با اژدهــا پــا داشت
نـژادش زافغان، سپاهـش هزار همه ناوک انــداز و ژوبین گذار
به بالا بلــند و بـه پـیکـر ستــبر بحمله چو شیر و به پـیکار ببر
ورا نــام بــودی کـک کُهـزاد به گـیـتی بسی رزم بـودش بیاد
درین گفت و گــو بود با کوهزاد که آمد خروشی که ای بد نژاد!
چه دردژ گزیـدی بدینسان درنگ که آمد همه نام اوغــان به ننگ
بدیدند کــک را چنان بسته دست گروهی ز افغانیـان کــرده پست
|
|
|
|
|
|
|