 |
څوچه پاتي یو افغان وي - تل بدا افغانستان وي | تا زنده یک افغان است - جاوید افغانستان است
|
|
فاتحان وادی افسانه
|
آتشی بودیم خاکستر شدیم رود بارخشک بی گوهر شدیم پونه زار ماه بودیم ای دریغ پایمال مار چندین سر شدیم... زندگی را درافق گم کرده ایم آسمان کور بی خاور شدیم سنگ در گلخانه ی مشرق زدیم هر کجا آیینه دار شر شدیم کاروان را سنگ بر پا بسته ایم هیچ و پوچ خویش را رهبر شدیم فاتحان وادی افسانه ایم تا به ظلمت رفته اسکندر شدیم کودکان باغ را با تیغ باد سر زدیم آن گونه تا سرور شدیم تیره گی را قامتی افراشتیم روشنی را دانه ای بی بر شدیم تاج کرمنا به شیطان داده ایم پیش شیطان وای بی افسر شدیم زیر باران شقاوت تر شدیم تا به بام رو سیاهی بر شدیم ای پریشان نسل بدبخت غریب وای مادر مرد بی مادر شدیم
|
|
|
|
|
|
|