څوچه پاتي یو افغان وي - تل بدا افغانستان وي | تا زنده یک افغان است - جاوید افغانستان است
خبرنامه
NEWSLETTER
ابزار
UTILITIES
ورود به کارگاه
MEMBERS LOGIN
تماس با ما
CONTACT US
دیوان مولانا جامی
شمار اشعار موجود، به [195] پارچه میرسد. دانشنامه افغان برای تدوین مکمل دیوان مولانا جامی، نیازمند به ھمکاریھاری بیشتر شما، میباشد
Retune...برگشت
آ
ا
[126]-
به حکم آنکه امت پروری را
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[26]-
بود در عهد بوعلی سینا
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[25]-
حاتم آن بحر جود و کان عطا
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[80]-
شحنه ای گفت که عیاری را
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[124]-
چو دولت گیر شد دام زلیخا
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[41]-
چون سلامان شد حریف ابسال را
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ب
[48]-
باشد اندر دار و گیر روز و شب
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[121]-
سه روز آن ماه در چه بود تا شب
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[118]-
شبی یوسف به پیش چشم یعقوب
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[16]-
معتمر نام، مهتری ز عرب
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[31]-
چون رسیدم شب بدین جا زین خطاب
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ت
[51]-
«ای پسر ملک جهان جاوید نیست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[42]-
«دیدهٔ اقبال من روشن به توست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[175]-
الهی! کمال الهی تو راست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[18]-
بعد شش سال، معتمر، یا هفت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[117]-
به نام آنکه نامش حرز جان هاست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[87]-
خارکش پیری با دلق درشت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[139]-
دل فارغ ز درد عشق، دل نیست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[144]-
زلیخا چون ز یوسف کام دل یافت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[150]-
سحر چون زاغ شب پرواز برداشت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[146]-
سخن دیباچهٔ دیوان عشق است
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[189]-
سخن ز آسمان ها فرود آمده ست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[184]-
سکندر چو نامه به مادر نوشت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[181]-
سکندر که صیتش جهان را گرفت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[156]-
سیاح حدود این ولایت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[68]-
شاهد خلوتگه غیب از نخست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[7]-
شیوهٔ واعظ آن بود که نخست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[75]-
صادقی را غم شبگیر گرفت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[30]-
ضعف پیری قوت طبعم شکست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[170]-
مسکین پدرش خبر چو ز آن یافت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[136]-
نسازد عشق را کنج سلامت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[43]-
هر کجا از عشق جانی در هم است
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[132]-
ولی اول جمال خود بیاراست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[129]-
چمن پیرای باغ این حکایت
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[12]-
چون شد این اعتقادنامه درست
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ة
ث
ج
[148]-
چنین گفت آن سخن دان سخن سنج
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
چ
ح
خ
[19]-
زنگی ای روی چون در دوزخ
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
څ
ځ
د
[11]-
خرسی از حرص طعمه بر لب رود
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[17]-
خسرو صبح چو علم برزد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[116]-
دبیر خامه ز استاد کهن زاد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[141]-
دلی کز دلبری ناشاد باشد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[138]-
ز مادر هر که دولتمند زاید
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[61]-
زاغی از آنجا که فراغی گزید
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[195]-
زهی گنج حکمت که سقراط بود
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[182]-
سکندر چو بر هند لشکر کشید
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[179]-
سکندر که گنجینهٔ راز بود
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[53]-
صانع بیچون چو عالم آفرید
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[168]-
عنوان کش این صحیفهٔ درد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[194]-
فلاطون که فر الهی ش بود
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[67]-
قافیه سنجان چو در دل زنند
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[112]-
چو از مصر آمد آن مرد خردمند
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[115]-
چو دل با دلبری آرام گیرد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[143]-
چو فرمان یافت یوسف از خداوند
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[120]-
چو پا بر دامن صحرا نهادند
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[40]-
چون سلامان مایل ابسال شد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[44]-
چون سلامان هفته ای محمل براند
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[167]-
چون عیسی صبح، دم برآورد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[46]-
چون پدر روی سلامان را بدید
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[161]-
چون یک چندی بر این برآمد
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[70]-
یوسف کنعان چو به مصر آرمید
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ذ
ر
[6]-
آن بود اختیار در هر کار
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[90]-
آن عرابی به شتر قانع و شیر
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[176]-
به بقراط شد علم طب آشکار
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[20]-
بود در دل چنان، که این دفتر
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[23]-
در رهی می گذشت پیغمبر
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[188]-
عجب اژدهائی ست کلک دو سر
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[103]-
پور عمران به دلی غرقهٔ نور
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[123]-
چو یوسف شد به خوبی گرم بازار
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[33]-
چون به تدبیر حکیم نامدار
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[39]-
چون سلامان با همه حلم و وقار
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[157]-
گوهر کش این علاقهٔ در
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ړ
ز
[133]-
سخن پرداز این کاشانهٔ راز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[130]-
شبانگه کز سواد شعر گلریز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[173]-
مجنون چو به حکم آن دل افروز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[154]-
مشاطهٔ این عروس طناز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[160]-
نیرنگ زن بیاض این راز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[58]-
هست یکی نیمهٔ عمر تو روز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[171]-
کی پردهٔ عاشقی شود ساز
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ژ
ږ
س
[185]-
سکندر چو زد از وصیت نفس
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[192]-
چنین گفت دانشور روم و روس
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ش
[88]-
ای که از طبع فرومایهٔ خویش
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[162]-
رامشگر این ترانهٔ خوش
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[110]-
زلیخا گرچه عشق آشفت حالش
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[109]-
زلیخا یک شبی نی صبر و نی هوش
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ښ
ص
ض
ط
[57]-
بسته به صد مهر بر اطراف شط
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ظ
ع
غ
[111]-
زلیخا داشت از دل بر جگر داغ
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ف
[83]-
بوتراب آن گهر بحر شرف
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[131]-
چو با آن کشتهٔ سودای یوسف
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ق
[84]-
ای دلت شاه سراپردهٔ عشق
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[108]-
خوش آن دل کاندر او منزل کند عشق
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[69]-
روز بهان فارس میدان عشق
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[63]-
رونق ایام جوانی ست عشق
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[169]-
سر فتنهٔ نیکوان آفاق
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[35]-
صبحدم چون شاه این نیلی تتق
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ک
[191]-
سکندر چو ز آلایش جهل پاک
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ګ
گ
[135]-
چو یوسف را گرفت آن مرد سرهنگ
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ل
[104]-
ای درین دامگه وهم و خیال
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[4]-
ای کشیده به کلک وهم و خیال
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[79]-
بود مردانه زنی در موصل
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[60]-
بود یکی شاه که در ملک و مال
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[122]-
زلیخا بود ازین صورت، تهی دل
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[85]-
شب که زد تیرگی مهرهٔ گل
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[24]-
پیش سودائیان تخت جلال
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[38]-
چون سلامان را شد اسباب جمال
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
م
[55]-
بسم الله الرحمن الرحیم
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[1]-
لله الحمد قبل کل کلام
(قصیده٬ از )
[2]-
لله الحمد قبل کل کلام
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[177]-
چنین است در سفرهای قدیم
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[50]-
چون سلامان گشت تسلیم حکیم
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ن
[36]-
از کمانداران خاص اندر زمان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[163]-
تاریخ نویس عشقبازان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[119]-
حسدورزان یوسف بامدادان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[107]-
خوش است از بخردان این نکته گفتن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[101]-
داشت غوکی به لب بحر وطن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[140]-
درین دیر کهن رسمی ست دیرین
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[72]-
زنده دلی از صف افسردگان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[180]-
سکندر ز اقصای یونان زمین
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[190]-
شناسای تاریخ های کهن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[32]-
شهریاری بود در یونان زمین
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[14]-
قطره چون آب شد به تابستان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[165]-
لیلی چو ز باغ مرگ مجنون
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[62]-
نقش سراپردهٔ شاهی ست حسن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[64]-
نقش شفانامهٔ عیسی ست این
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[86]-
والی مصر ولایت، ذوالنون
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[66]-
پیشترین نغمهٔ باغ سخن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[183]-
چنین داد داننده، داد سخن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[137]-
چو از دستان آن ببریده دستان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[49]-
چون سلامان ماند ز ابسال اینچنین
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[94]-
چون سنائی شه اقلیم سخن
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[153]-
چون مانع دل رمیده مجنون
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[178]-
گهرسنج این گنج گوهرفشان
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ڼ
و
[96]-
ای قوی ربقهٔ اخلاص به تو
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ه
[145]-
بحمدالله که بر رغم زمانه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[9]-
ترک آزار کردن خواجه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[193]-
دبیر خردمند دانش پژوه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[127]-
زلیخا بود یوسف را ندیده
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[125]-
سخن پرداز این شیرین فسانه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[45]-
شه چو شد آگاه بعد از چند گاه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[164]-
طغراکش این فراق نامه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[113]-
عزیز مصر چون افگند سایه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[78]-
می شد اندر حشم حشمت و جاه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[82]-
پیری از نور هدا بیگانه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[134]-
چنین زد خامه نقش این فسانه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[34]-
کرد چون دانا حکیم نیک خواه
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ی
[159]-
آن بانوی حجلهٔ نکوئی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[74]-
ای حیات دل هر زنده دلی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[100]-
ای درین کارگه هوش ربای
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[52]-
باشد اندر صورت هر قصه ای
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[37]-
بود در جود و سخا دریا کفی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[22]-
بود در مرو شاه جان زالی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[172]-
خوش نغمه مغنی حجازی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[15]-
در نواحی مصر شیرزنی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[147]-
درین نوبتگه صورت پرستی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[128]-
دلا تا کی درین کاخ مجازی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[142]-
زلیخا کرد بعد از ره نشینی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[149]-
شبی خوش همچو صبح زندگانی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[71]-
شیر خدا شاه ولایت علی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[158]-
طبال سرای این عروسی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[114]-
عزیز آمد به فر شهریاری
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[10]-
قصهٔ عاشقان خوش است بسی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
[155]-
مجنون به هزار نامرادی
(مثنوی٬ از هفت اورنگ)
ئ
ې
ي
ۍ
ء
| حفظ اطلاعات شخصی|
| ما کی استیم؟ |
| آرایشگر وبسایت |
| شرایط استفاده |
| تماس با ما |
Privacy Policy
About us
WebMaster
Terms of Use
Contact us